خاطرات عقد - 2
دوشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۲، ۰۹:۰۰ ق.ظ
برای خرید طلا و حلقه ازدواج، رفته بودیم طلافروشی.
بعد از اینکه خرید کردیم فروشنده می خواست فاکتور بنویسه.
به مادرخانمم گفت به نام ...؟ به نام ...؟ به نام ...؟
با خودم گفتم اینجاست که باید این جوک رو کاربردی کرد...
گفتم به نام خدا!
- ۳ نظر
- ۲۳ دی ۹۲ ، ۰۹:۰۰