مصطفی فروتن تنها

مصطفی فروتن تنها
آخرین نظرات

۱۰ مطلب با موضوع «خاطرات :: روزمره» ثبت شده است

تأخیرها و آشفتگی‌های آزاردهنده در جامعه ما

يكشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۱۹ ب.ظ
  1. به یکی از بانک‌ها رفته بودم. جای حدود هشت باجه داشت ولی تنها یک باجه کارها را انجام می‌داد. شلوغ شده بود و همه شاکی بودند!
  2. اصولا بسیار کم‌حرف هستم و خیلی نادر است که اعتراضم را علنی به کسی بگویم. اما به نانوایی رفتم. نانش خیلی مناسب نبود. گفتم عوضش کن. جوری نگاهم کرد که انگار وظیفه مردم است که هر چه نانوایی‌ها مثلا پختند، با هر کیفیتی که بود، بپذیرند!
  3. دربازکن (آیفون) تصویری ما خراب شده بود بردمش تعمیرگاه. روی رسیدی که به من دادند سه شماره تلفن بود. یکی‌اش اصلا جواب نمی داد. یکی دیگر هم صاحبش عوض شده بود! بعد از چند بار پیگیری و چند تماس تلفنی و حضور، بالاخره پس از یک ماه، تعمیر شد. نصبش کردم اما مشکلش هنوز حل نشده است!
  4. مقاله‌ای مستخرج از رساله‌ام به یکی از مجلات علمی پژوهشی فرستادم و پس از بارها تماس و پیگیری و یافتن فردی خارج از مجله و مرتبط با آنجا، ۴ ماه بعد،‌ کاشف به عمل آمد که مسئول اجرایی مجله بازنشست شده و تکلیف جایگزینش معلوم نیست! اما دریغ از یک اطلاعیه و توجه به اهمیت زمان برای من و امثال من!
  5. تابستان ۹۳ به تهران رفتم تا مصاحبه شغلی با من انجام شود. قرار بود تا پایان ۹۳ جلسه‌ای بگیرند و نتایج نهایی مشخص شود. بعدش گفتند موکول شده به اردیبهشت. چندین بار تماس گرفتم و هنوز در اواخر اردیبهشت هم جلسه نگرفته بودند. الان که خرداد ۹۴ است هم هر چه تماس می‌گیرم کسی گوشی را برنمی‌دارد و پاسخ‌گو نیست.
  6. بیش از یک سال است که پولی از یک موسسه و نیز از یک دانشگاه طلبکارم ولی هنوز خبری از دریافت آن نیست!
  7. دو سال پیش به کلاس آموزش پرورش قارچ در فنی‌و‌حرفه‌ای رفته بودم، به رغم پیگیری‌های متعدد حضوری و تلفنی، هنوز که هنوز است گواهینامه اش آماده نشده است!
از سیاه‌نمایی خوشم نمی‌آید اما این وضعیت جامعه واقعا مایه شرمساری است...

  • میم فروتن

شوخی حاج آقا مهدوی کنی

شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۰۹ ب.ظ

یاد کلاس‌های اخلاق و ظهرهای رمضان دانشگاه امام صادق (ع) بخیر. این جمله را در یادداشت‌های خودم دیدم. ۲۱ دی ۸۳، حاج آقا مهدوی کنی به شوخی فرمودند که من الان ۷۴ سالم هست و ان شاء الله تا ۱۲۰ سالگی هم هستم و بعدش هم به بهشت می‌روم! و خندیدند و ما هم خندیدیم. پدر مهربان ما بودند و هستند.

و الان حاج آقا در بستر بیماری هستند. و من گاهی بغض می‌کنم از ناراحتی. ان شاء الله که هر چه سریعتر شفا پیدا کنند...


  • میم فروتن

مرغ خوش‌نمک

پنجشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۴۴ ب.ظ

مرغ، دستپخت خودم،

البته از روی دستور پخت همسر گرامی

هر چند به پای دستپخت همسرم نمی‌رسد ولی خیلی خوشمزه شده بود.

فقط یه کم شور شده بود که اسمش را می‌گذاریم «خوش نمک»!


  • میم فروتن

دانشجویان پرتوقع و اعتراض به نمرات

سه شنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۲، ۰۶:۰۸ ب.ظ

ترم مهر در یکی از دانشگاه‌های آزاد، «تفسیر موضوعی قرآن» را تدریس می‌کردم برای حدود صد نفر دانشجو. نزدیک به ۴۰ نفر از دانشجویان در پایان ترم به نمره خود اعتراض داشتند که به جز دو الی سه نفر، به هیچ تغییری در نمره‌شان منجر نشد. چند نفر انگشت‌شماری هم تشکر کرده بودند.

اما نکته قابل توجه، روحیات و توقعات برخی دانشجویان است که واقعا جای تعجب و انتقاد دارد. حداقل من چنین توقعاتی از اساتیدم نداشته‌ام. فکر می‌کنم به مرور، رفتارهای برخی اساتید و تغییرات فرهنگی دانشجویان باعث شکل‌گیری این توقعات نابجا در دانشجویان شده است.

یک درس کم‌اهمیت و نمره‌آور

اصولا نگاه اکثریت این دانشجویان به درس تفسیر موضوعی، نگاه یک درس نمره‌آور و بالا برنده معدل است هر چند نمره آنها در پایان ترم کم شود! یک درس عمومی کم‌‌اهمیت. اساتید دیگر هم گاهی می‌گویند این که عمومیه مهم نیست! و من به شدت با این طرز نگاه مخالفم.

  • میم فروتن

قارچ صدفی

شنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۲، ۱۰:۱۰ ق.ظ

یه دوره یه ماهه پرورش قارچ صدفی رفتم.

به صورت آزمایشی، 4 کیسه قارچ پرورش دادم.

اولین برداشتم یه خوشه سفید یک کیلویی زیبا بود.

خیلی ذوق کرده بودم!

اینم تصاویرش:


  • میم فروتن

خاطرات روزمره - 1

سه شنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۱، ۰۷:۱۹ ب.ظ
  1. جمعه و شنبه (24 و 25 آذر 91) به اتفاق همسرم به مشهد رفتیم.

  2. کارگاه آموزش نرم افزار یادداشت‌برداری (وان نوت) را برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی دانشگاه فردوسی برگزار کردم. اولین تجربه بود. همین‌طور، اولین کلاسی که همسرم در آن حضور داشت و من درس می‌دادم! ترکیبی از استرس و حس افتخار! یک حس عجیب!

  3. ظاهراً نسخه دوم نرم افزار مکتبة اهل البیت (ع) هم تولید شده. 50 هزار تومن ناقابل! اینجا (+)

  4. نرم افزار جوامع الکلم نسخه 4.5 را نصب کردم. گویا 1400 کتاب حدیثی اهل سنت را دارد. بر خلاف سایر نرم افزارهای عربی که تا حالا دیده ام، گرافیک خوبی دارد. هنوز کار باهاش رو یاد نگرفتم!

  5. توی انتشارات دانشکده الهیات فردوسی، جزوه تاریخ حدیث ویرایش دوستم یحیی میرحسینی در حال کپی شدن بود!

  • میم فروتن

من و نگاه به نامحرم؟!

جمعه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۹:۳۴ ق.ظ
اول و دوم دبیرستان که بودم توی مسیر دبیرستانمون یه خیابون بود که یه مدرسه راهنمایی دخترانه توش بود. وقتی صبح هر روز دخترا به مدرسه می رفتن یا وقتی بعد از تعطیل شدن همه می زدن بیرون، یه 400، 500 نفر می ریختن تو خیابون. یعنی تا چشم کار می کرد دختر بودا! منم از اون خیابون که رد می شدم به هیچ کدوم از اینا نگاه نمی کردم. همیشه توی دلم می گفتم بابا تو دیگه کی هستی. به حتی یه نفر از اینا هم نگاه نکردی.
حتی یادمه روز اولی که به سن تکلیف رسیده بودم اتفاقی نگاهم افتاد به یه خانمی که یه خورده از موهاش پیدا بود؛ آقا من تا چند مدت همش با خودم کلنجار می رفتم که آخه چرا این جوری شد؟! داشت گریه ام می گرفت در حالی که واقعا هیچ گناهی نکرده بودم.
.
.
.
اما حالا
  • میم فروتن

ماجرای خواب علمی دکتر پاکتچی!

پنجشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۴:۴۳ ب.ظ
وقتی عاشق علم و کتاب و تحقیق باشی خواب‌هات هم علمی می‌شه! این خاطره رو از زبان دکتر احمد پاکتچی در یکی از کلاس‌هایی که با ایشون داشتم شنیدم:
شاید تقریبا در سن 21 سالگی بودم که یک شب در خواب دیدم در یک کتابخانه خیلی کهنه و قدیمی، یک جلد از کتاب تفسیر­القران ابن ابی حاتم را به دست آورده­ام، و هر چقدر دنبال این می­گشتم که جلدهای دیگر را به دست آورم، پیدا نمی­کردم و خیلی هراسان از خواب بیدار شدم و دیدم که همان یک جلد هم نیست! تقریبا چیزی حدود ده سال بعد بود که خبر پیدا شدن یک جلد از کتاب تفسیر القران ابن ابی حاتم را دیدم و بعد از پیگیری به کتاب دسترسی پیدا کردم. این نشان‌دهنده شدت علاقه‌ای است که شاید از بدو جوانی نسبت به این متون و نوشته‌ها داشته‌ام. به هر حال الان آن یک جلد موجود است ولی بقیه تفسیر هنوز مفقود است.
  • میم فروتن

... و من روی ابرها!

شنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۵:۰۰ ب.ظ
- یادش بخیر روزهایی که هنوز دبستانی بودم. هال خانه‌مان را سنگ‌کاری می‌کردند و من 9 صبح یک روز درمیان به کلاسهای تابستانی پایگاه شهید برگی می‌رفتم.
- یادش بخیر روزهایی که کتاب «برنامه زندگی روزانه یک مسلمان» را از کتابخانه پایگاه گرفته بودم و چند ماهی تحویل نداده بودم. بالاخره وجدان درد گرفتم و با یک اسکناس 50 تومانی به عنوان جریمه آن را به کتابخانه برگرداندم!
- یادش بخیر روزهایی که علی آقای خوش اخلاق خونیکی، در آن سالهای دور، نامم را برای اولین بار به عنوان مکبر روی شیشه‌های قفسه‌های قرآن مسجد زده بود. مکبر نماز صبح. و چقدر نگران بودم که خواب نمانم. به بابا گفته بودم مرا بیدار کند و به مسجد رفتیم. و من برای اولین بار، مکبر شدم. نماز صبح به امامت حاج آقای موسوی که الان در مسجد جواد الائمه حضور دارند.
  • میم فروتن

از جواد فروغی تا استاد بهنام + کلیپ

پنجشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۰، ۰۹:۰۶ ب.ظ
یادم می‌آید بچه که بودم یعنی دبستان که می‌رفتم مادرم به من روخوانی قرآن یاد می‌داد. تقریبا هر روز قرآن کوچک کیفی زیپ‌دارش را می‌آورد و باز می‌کرد و به من می‌گفت قرآن بخوان. می‌نشست و اشتباهات روخوانی‌ام را می‌گفت. همین چند روز پیش بود که باز به یاد آن روزها افتاده بود و می‌گفت: تو کلاس پنجم دبستان که بودی قرآن را روان و بدون اشتباه می‌خواندی و افسوس می‌خورد که چرا فرزندان دیگرش را نتوانسته این‌گونه آموزش دهد.
  • میم فروتن