مصاحبه تخیلی با پروفسور [خوش تیپ منش] در مورد کانون گفتگوی قرآنی
چهارشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۵:۰۰ ب.ظ
چند سال پیش یکی از اعضای فعال سایت کانون گفتمان قرآن بودم که الان اسمش شده کانون گفتگوی قرآنی. یه مطلب طنز در مورد این سایت نوشتم که همچین بدک نیست.
اشاره: پروفسور «خوش تیپ منش» از اعضای قدیمی کانون گفتمان قرآن است که سابقه اشتغال به شغل شریف قصابی دارد. وی از اعضای فعال در بخش سرگرمی و گاهی در بخشهای جدی کانون است. به همین مناسبت از ایشون دعوت کردیم در مصاحبهای با ما، نظراتشون درباره سایت رو به ما بگن. لازم به ذکر است که تعدادی گاو و شتر و شترمرغ به افتخار حضور ایشون و در مقابل قدوم ایشون قربونی شدند. به همین دلیل دم در کانون خونآلود شده لطفا مواظب باشید.
گوگوری مگوری: حضرت پروفسور من سلام عرض میکنم خدمت شما
پروفسور خوش تیپ منش: چی؟!
گ: سلام عرض کردم استاد!
پ: بله!
گ: [مشتش را بر میز مصاحبه میکوبد و با عصبانیت میگوید] سلام عرض کردم پروفسور.
پ: [پروفسور دستی به سبیل هایش میکشد و میگوید:] صداتو بیار پایین کوچولو. سلام.
گ: جناب پروفسور ما شنیدیم که شما فعالیت های اینترنتی دارین.
پ: کی؟ چی؟ کجا؟ کی گفته؟ به ارواح خاک عمه اوباما که من اهل سایتهای خلاف باشم. ما رو چه به این کارها!
گ: حضرت پروفسور کی گفت سایت خلاف! منظورم این بود که شما عضو کانون گفتمان قرآن هستید؟
پ: آها! بله اون سایت که ما ارادت داریم بهش و به مدیراش و به خودم و به خودتون. خوب هستین؟ خانواده چطورن؟
گ: معذرت میخوام دیشب کله پاچه که نخوردین؟
پ: [یک چشم غره میرود.]
گ: از آشناییتون با کانون بگید.
پ: بله. یادش بخیر اون اوایلی که عضو «کانون گفتمان قرآن» شده بودم کلی عضو فعال داشت. منظورم بخش سرگرمیه. اما حالا به اون شور و شوق قدیم نیست. آه ه ه!
گ: جناب پروفسور! عجب آهی از نهادتان برآمد.
پ: بله. اگر شما هم جای من بودی همین احساس رو داشتی. البته فکر میکنم این وضعیت به دلیل درس و ایام امتحانات باشه. بین فرومهای مختلفی که تا حالا دیدم، ظاهر این سایت رو در رتبه اول یا دوم ردهبندی میکنم.
گ: بله. خوانندگان عزیز، به افتخار جناب «خوش تیپ منش» کف مرتبو بیا! ما شا الله. شما فقط با بخش سرگرمی سایت آشنا هستید؟
پ: نخیر. بنده گاهی به بحثهای علمی هم سر میزنم و توی اونا شرکت میکنم.
گ: به به! نمردیم و یه حرکت مثبت از شما دیدیم!
پ: [گوشه سیبیلهایش را به شدت میچرخاند و بدجوری به گوگوری نگاه میکند] شما چیزی فرمودید؟
گ: [با صدای لرزان] نه من. نه داشتم فکر میکردم. خب نظرتون در مورد مدیران سایت چیه؟ پلیس سایت و سایر همکاران.
پ: احساس میکنم بعضی مدیرهای جدید توی بعضی قسمتا مشغول به کار شدن که خیلی سختگیرند. یعنی تا یه بحث خوشچیل موشچیل راه میفته سریع موضوع بسته میشه!
گ: منظورتون مثلا چه موضوعاتیه؟
پ: سه نقطه! [سانسور به دلیل مسائل امنیتی فرهنگی اجتماعی تخیلی]
گ: اوه اوه. ولش کنید جناب پروفسور که من به این بحثا حساسیت دارم.
پ: از اون طرف عطسههای مدیر سایت هم که همیشه به عنوان موضوع مهم تعیین میشه.
گ: [با اضطراب] جناب پروفسور به خط قرمز نزدیک شدید! شما فکر نمیکنید الان دو نفر بیان تو یکیشون بگه من مامور مخصوص حاکم بزرگ... میتی کومان هستم؟
پ: آها! من از همین تریبون سلام عرض میکنم خدمت مدیر محترم سایت. منظورم اینه که یه خورده متعادلتر در زمینه تعیین موضوعات مهم برخورد بشه. هر چی از خط قرمز گذشت هم تقصیر این گوگوریه. حرف توی دهن من میذاره!
گ: [دو چشم مبارک از حدقه درآمده و به شدت تعجب کرده است] جناب پروفسور من مجددا احساس میکنم اون کله پاچهه تاثیر خودشو گذاشته! من حرف توی دهن شما گذاشتم؟! ...!...! خب بگذریم. نگفتین نظرتون درباره بخش سرگرمی چیه؟
پ: این چند مدت اخیر که میام کلا دو تاپیک سرگرمی رو فعال دیدم. یکیش «این دستخط کیه؟» و دومی «اون دستخط کیه؟» و فکر میکنم اصلا مدیران سایت هم علاقهای به این جور تاپیکها ندارند برا همین خودم تاپیک جدیدی تو این مایه ها نمیزنم. یه آرزویی هم من از قدیم داشتم که این پلیس سایت زیر پستای ما تشکر بزنه که این آرزو رسما بر باد رفته است!
[صدایی از اتاق پشتی میآید:]
...
فرح مولود هادینا و نبینا
فرح مولود هادینا و نبینا
…
گ: اتاق فرمان لطفا اون نوار رو کم کن! داریم مصاحبه میکنیم مثلا. جناب پروفسور سابقه شغل شریف قصابی رو دارن. یه وقت دیدی ساطور ماطور باهاشون بود اومدن سراغت!
پ: مگوری جون یه نکتهای تو دلم مونده باید بگم.
گ: بفرما جناب پروفسور. بگین که یه وقت دلتون نترکه!
پ: اون نکته اینه که ببین دائاش! آخوند جماعت باید با جوون رفیق بشه. وقتی رفیق شد دیگه تمومه! باید دوستانه باهاش برخورد کنه. مثلا همین حاج آقا Parsa یا حاج آقای Askari که قبل بودن. ببین چقد گلن! بقیه هم همین جور. [پیام بازرگانی از طرف گوگوری مگوری: این نکته از طرف خودم بود! به نوبه خودم تشکر میکنم از پروفسور خوش تیپ منش که گاهی به عنوان زبان گوگوری عمل میکنه!] حالا این حاج آقاها گاهی وقتا باید بیان تو تاپیکای سرگرمی یه حالی به حول مخاطب بدن تا فکر نکنن اسلام مخالف این چیزاست و خشکه.
انصافا به تعداد کاربر افتخار نکنید، به تعداد کاربر فعال افتخار کنید اونم کاربری که مطالب مفید داره.
[در اینجا مگوری یک دسته پنج هزاری را به پروفسور نشان میدهد و نقشه شوم خود را عملی میکند! و پروفسور میگوید:] مثال میزنم که خوب متوجه بشید: مثلا همین گوگوری مگوری به نظرم کاربر خوبیه!
گ: خواهش میکنم استاد. ما قابل این حرفا رو نداریم. [و دسته پنج هزاری را روی میز مقابل پروفسور میگذارد!] استاد اگر نکته ای مونده بفرمایید.
پ: تکراری بودن بعضی شبهات و تاپیکها حال منو میگیره. از طرف دیگه نشون میده مخالفان توی چند تا شبهه دور میزنند.
گ: استاد من هم یه چیزی تو دلم مونده اگه بذارید بگم.
پ: خواهش میکنم بفرمایید.
گ: استاد اصلا این اسمتون به قیافهتون نمیخوره!
پ: [به سمت گوگوری حملهور میشود و...]
گ: [گوگوری پس از کلی دنگ و فنگ و کلک و فریب، به استاد میگوید پولا رو نشمردین ها!] جناب «خوش تیپ منش» اگر موافق باشید خداحافظی کنیم با شما.
پ: [در حالی که پنج هزاریها را میشمرد میگوید:] اِ، گوگوری اینا که دو هزار تومن کم داره. قرارمون 17 تومن بود.
گ: نه درسته. یکی از پنج تومنی ها گوشه نداشت، دو تومن حسابش کردم! صداشو در نیار. [و صدای میکروفن را قطع میکند! کلیه مکالمات بعد از این لحظه در هالهای از ابهام قرار دارد!]
اشاره: پروفسور «خوش تیپ منش» از اعضای قدیمی کانون گفتمان قرآن است که سابقه اشتغال به شغل شریف قصابی دارد. وی از اعضای فعال در بخش سرگرمی و گاهی در بخشهای جدی کانون است. به همین مناسبت از ایشون دعوت کردیم در مصاحبهای با ما، نظراتشون درباره سایت رو به ما بگن. لازم به ذکر است که تعدادی گاو و شتر و شترمرغ به افتخار حضور ایشون و در مقابل قدوم ایشون قربونی شدند. به همین دلیل دم در کانون خونآلود شده لطفا مواظب باشید.
گوگوری مگوری: حضرت پروفسور من سلام عرض میکنم خدمت شما
پروفسور خوش تیپ منش: چی؟!
گ: سلام عرض کردم استاد!
پ: بله!
گ: [مشتش را بر میز مصاحبه میکوبد و با عصبانیت میگوید] سلام عرض کردم پروفسور.
پ: [پروفسور دستی به سبیل هایش میکشد و میگوید:] صداتو بیار پایین کوچولو. سلام.
گ: جناب پروفسور ما شنیدیم که شما فعالیت های اینترنتی دارین.
پ: کی؟ چی؟ کجا؟ کی گفته؟ به ارواح خاک عمه اوباما که من اهل سایتهای خلاف باشم. ما رو چه به این کارها!
گ: حضرت پروفسور کی گفت سایت خلاف! منظورم این بود که شما عضو کانون گفتمان قرآن هستید؟
پ: آها! بله اون سایت که ما ارادت داریم بهش و به مدیراش و به خودم و به خودتون. خوب هستین؟ خانواده چطورن؟
گ: معذرت میخوام دیشب کله پاچه که نخوردین؟
پ: [یک چشم غره میرود.]
گ: از آشناییتون با کانون بگید.
پ: بله. یادش بخیر اون اوایلی که عضو «کانون گفتمان قرآن» شده بودم کلی عضو فعال داشت. منظورم بخش سرگرمیه. اما حالا به اون شور و شوق قدیم نیست. آه ه ه!
گ: جناب پروفسور! عجب آهی از نهادتان برآمد.
پ: بله. اگر شما هم جای من بودی همین احساس رو داشتی. البته فکر میکنم این وضعیت به دلیل درس و ایام امتحانات باشه. بین فرومهای مختلفی که تا حالا دیدم، ظاهر این سایت رو در رتبه اول یا دوم ردهبندی میکنم.
گ: بله. خوانندگان عزیز، به افتخار جناب «خوش تیپ منش» کف مرتبو بیا! ما شا الله. شما فقط با بخش سرگرمی سایت آشنا هستید؟
پ: نخیر. بنده گاهی به بحثهای علمی هم سر میزنم و توی اونا شرکت میکنم.
گ: به به! نمردیم و یه حرکت مثبت از شما دیدیم!
پ: [گوشه سیبیلهایش را به شدت میچرخاند و بدجوری به گوگوری نگاه میکند] شما چیزی فرمودید؟
گ: [با صدای لرزان] نه من. نه داشتم فکر میکردم. خب نظرتون در مورد مدیران سایت چیه؟ پلیس سایت و سایر همکاران.
پ: احساس میکنم بعضی مدیرهای جدید توی بعضی قسمتا مشغول به کار شدن که خیلی سختگیرند. یعنی تا یه بحث خوشچیل موشچیل راه میفته سریع موضوع بسته میشه!
گ: منظورتون مثلا چه موضوعاتیه؟
پ: سه نقطه! [سانسور به دلیل مسائل امنیتی فرهنگی اجتماعی تخیلی]
گ: اوه اوه. ولش کنید جناب پروفسور که من به این بحثا حساسیت دارم.
پ: از اون طرف عطسههای مدیر سایت هم که همیشه به عنوان موضوع مهم تعیین میشه.
گ: [با اضطراب] جناب پروفسور به خط قرمز نزدیک شدید! شما فکر نمیکنید الان دو نفر بیان تو یکیشون بگه من مامور مخصوص حاکم بزرگ... میتی کومان هستم؟
پ: آها! من از همین تریبون سلام عرض میکنم خدمت مدیر محترم سایت. منظورم اینه که یه خورده متعادلتر در زمینه تعیین موضوعات مهم برخورد بشه. هر چی از خط قرمز گذشت هم تقصیر این گوگوریه. حرف توی دهن من میذاره!
گ: [دو چشم مبارک از حدقه درآمده و به شدت تعجب کرده است] جناب پروفسور من مجددا احساس میکنم اون کله پاچهه تاثیر خودشو گذاشته! من حرف توی دهن شما گذاشتم؟! ...!...! خب بگذریم. نگفتین نظرتون درباره بخش سرگرمی چیه؟
پ: این چند مدت اخیر که میام کلا دو تاپیک سرگرمی رو فعال دیدم. یکیش «این دستخط کیه؟» و دومی «اون دستخط کیه؟» و فکر میکنم اصلا مدیران سایت هم علاقهای به این جور تاپیکها ندارند برا همین خودم تاپیک جدیدی تو این مایه ها نمیزنم. یه آرزویی هم من از قدیم داشتم که این پلیس سایت زیر پستای ما تشکر بزنه که این آرزو رسما بر باد رفته است!
[صدایی از اتاق پشتی میآید:]
...
فرح مولود هادینا و نبینا
فرح مولود هادینا و نبینا
…
گ: اتاق فرمان لطفا اون نوار رو کم کن! داریم مصاحبه میکنیم مثلا. جناب پروفسور سابقه شغل شریف قصابی رو دارن. یه وقت دیدی ساطور ماطور باهاشون بود اومدن سراغت!
پ: مگوری جون یه نکتهای تو دلم مونده باید بگم.
گ: بفرما جناب پروفسور. بگین که یه وقت دلتون نترکه!
پ: اون نکته اینه که ببین دائاش! آخوند جماعت باید با جوون رفیق بشه. وقتی رفیق شد دیگه تمومه! باید دوستانه باهاش برخورد کنه. مثلا همین حاج آقا Parsa یا حاج آقای Askari که قبل بودن. ببین چقد گلن! بقیه هم همین جور. [پیام بازرگانی از طرف گوگوری مگوری: این نکته از طرف خودم بود! به نوبه خودم تشکر میکنم از پروفسور خوش تیپ منش که گاهی به عنوان زبان گوگوری عمل میکنه!] حالا این حاج آقاها گاهی وقتا باید بیان تو تاپیکای سرگرمی یه حالی به حول مخاطب بدن تا فکر نکنن اسلام مخالف این چیزاست و خشکه.
انصافا به تعداد کاربر افتخار نکنید، به تعداد کاربر فعال افتخار کنید اونم کاربری که مطالب مفید داره.
[در اینجا مگوری یک دسته پنج هزاری را به پروفسور نشان میدهد و نقشه شوم خود را عملی میکند! و پروفسور میگوید:] مثال میزنم که خوب متوجه بشید: مثلا همین گوگوری مگوری به نظرم کاربر خوبیه!
گ: خواهش میکنم استاد. ما قابل این حرفا رو نداریم. [و دسته پنج هزاری را روی میز مقابل پروفسور میگذارد!] استاد اگر نکته ای مونده بفرمایید.
پ: تکراری بودن بعضی شبهات و تاپیکها حال منو میگیره. از طرف دیگه نشون میده مخالفان توی چند تا شبهه دور میزنند.
گ: استاد من هم یه چیزی تو دلم مونده اگه بذارید بگم.
پ: خواهش میکنم بفرمایید.
گ: استاد اصلا این اسمتون به قیافهتون نمیخوره!
پ: [به سمت گوگوری حملهور میشود و...]
گ: [گوگوری پس از کلی دنگ و فنگ و کلک و فریب، به استاد میگوید پولا رو نشمردین ها!] جناب «خوش تیپ منش» اگر موافق باشید خداحافظی کنیم با شما.
پ: [در حالی که پنج هزاریها را میشمرد میگوید:] اِ، گوگوری اینا که دو هزار تومن کم داره. قرارمون 17 تومن بود.
گ: نه درسته. یکی از پنج تومنی ها گوشه نداشت، دو تومن حسابش کردم! صداشو در نیار. [و صدای میکروفن را قطع میکند! کلیه مکالمات بعد از این لحظه در هالهای از ابهام قرار دارد!]
یادش بخیر چه بحثایی داشت کانون قرآنی! من سمج پر سوال و کارشناسان سمجتر از من فرو غلطیده در سکوت!
و بازم یادش بخیر. فراموش نخواهم کرد همراهان گرامی را و براشون سلامتی و شادی آرزومندم.